خطاهای تکراری و مزمن سیاستگذار مسکن

در دانش اقتصاد خطا و اشتباه از انسان را امری طبیعی قلمداد می‌کنند، اما خطای نظام‌مند و اشتباهات تکرارشونده را خلاف اصل عقلانی بودن تلقی می‌کنند. به همین قیاس عجیب نیست اگر سازمان‌ها و حکومت‌ها نیز -گرچه تاسف‌آور است- سیاست نادرستی را در پیش بگیرند؛ اما تکرار یک سیاست اشتباه امر عجیبی است؛ زیرا نشان می‌دهد یادگیری سازمانی وجود ندارد.

به گزارش اکونگار به نقل از دنیای اقتصاد ؛ چند دهه است سیاستگذار مسکن به دنبال مهار قیمت مسکن است و در انجام این کار شکست خورده است. در این مسیر سه سیاست اشتباه دنبال شده، اما هیچ‌کدام جواب نگرفته است؛ اما نظام سیاستگذاری کماکان این دو مسیر را ادامه می‌دهد. سیاست اول آن است که با سرکوب قیمت نهاده‌های ساختمان مثل سیمان، تیرآهن و آجر تلاش می‌کند قیمت مسکن را پایین نگه دارد که البته ناموفق بوده است. سیاست دوم آن است که با توسعه شهرها و تسهیل مجوز ساخت و چند طبقه ساختن، فکر می‌کند، می‌تواند بازار مسکن را مدیریت کند. سیاست سوم تلاش برای خانه‌دار کردن اقشار ضعیف است که با واگذاری زمین‌های دولتی به تعاونی‌ها و بنیادها و طرح‌هایی مثل مسکن مهر دنبال شد و می‌شود.

تردیدی نیست که قیمت مسکن با همه این تقلاها و تلاش‌ها کماکان بالا رفته است. سیاست دوم نیز در زمان‌های مختلف اجرا شده است. به‌عنوان مثال در شهر تهران در زمانی که آقای قالیباف شهردار تهران بود طرح جامع شهر که محدوده‌های آن را مشخص می‌کرد، کنار گذاشته شد و مناطق ۲۱ و ۲۲ با تراکم جمعیت بالا خلق شد. همیشه تصور می‌شد با این کارها مشکل مسکن حل می‌شود. آنچه در عمل رخ داده است، تشدید نابرابری در داشتن مسکن و وخیم‌ترشدن کیفیت زندگی شهری است. هرچه بر وسعت شهرها افزوده شود یا تعداد طبقات مجاز افزایش یابد، افزایش جمعیت شهر بیشتر خواهد شد و فشار بر زیرساخت‌های شهری افزایش خواهد یافت. ترافیک شدید در خیابان‌ها، اتوبوس‌های مملو از جمعیت، متروهای شلوغ، پارک‌های پرجمعیت و سروصدای زیاد نمونه‌هایی هستند از وضعیت نابسامان زیست شهری در ایران که پیامد مستقیم این سیاست‌ها هستند.

اخیرا خبری پخش شد که دوباره تصمیم گرفته شده است تعداد طبقات مجاز در شهرهای بزرگ افزایش یابد؛ با این امید که این اقدام بتواند رشد قیمت مسکن را مهار کند. ذهنیتی که این ایده را دنبال می‌کند اصلا توجه ندارد که قیمت بالای مسکن خود یکی از امور کنترل‌کننده مهاجرت است! و مانع می‌شود فشار بیشتری برای منابع زیستی یک شهر وارد شود! هرچه شهرها بزرگ‌تر شود مهاجرت تشدید می‌شود و کشور به نقاط متراکم در چند نقطه تبدیل می‌شود؛ درحالی‌که الگوی طبیعی و درست آن است که جمعیت ایران در کل کشور پخش شوند و ابرشهرهایی مثل تهران ایجاد نشود. تهران چیزی بیش از یک کلان‌شهر است و در واقع خود به اندازه یک کشور جمعیت و مساحت پیدا کرده است!

آنچه درباره تهران رخ داده، این است که اندازه شهر و جمعیت شهر آن‌قدر بزرگ شده است که دیگر مدیریت آن از عهده هیچ ابرمرد یا ابرزنی برنمی‌آید و اصولا شهرداری هیچ‌گاه نخواهد توانست کیفیت زیست شهری قابل قبول در این شهر ایجاد کند. به نظر اینجانب، شهرداری اگر در فکر آن بود که مسائل شهر تهران را در طی چهل یا پنجاه سال کم کند باید به فکر تدابیری می‌افتاد که وقتی خانه‌ای خراب شود تعداد طبقات کمتری ساخته شود تا با گران شدن نسبی خانه در تهران جمعیت به تدریج به شهرهای دیگر گسیل شوند و تهران به شهری با جمعیت کمتر تبدیل شود تا امکانات زیست شهری آن با جمعیت آن تناسب یابد. طبعا این امر انگیزه تخریب خانه‌های قدیمی را کم می‌کند که هزینه‌ای کوتاه‌مدت است؛ اما در بلندمدت منافع بزرگ‌تری به دنبال خواهد داشت.

 

از دیگر رسانه ها
دیدگاه