از زیر زمین تا فروش میلیاردی شرکت کاله؛

غلامعلی سلیمانی: پول شهریه دانشگاه را نداشتم!

در این مقاله به زندگی شخصی می‌پردازیم که به جای ادامه تحصیل در آمریکا تصمیم گرفت در ایران بماند و کسب‌وکارش را راه‌اندازی کند.

به گزارش اکونگار؛ غلامعلی سلیمانی در حال حاضر مالک یکی از بزرگ‌ترین هلدینگ‌های صنعت غذاست که ۱۴ کارخانه و ۷۰ مرکز توزیع دارد و با داشتن بیش از ۱۸۰۰ رده محصولی و نرخ روبه رشد صادرات، فروش سالیانه‌اش را به بیش از یک میلیارد دلار رسانده و همیشه یکی از سه صادرکننده برتر ایران بوده است.

علم یا ثروت؟

غلامعلی سلیمانی در سال ۱۳۲۵ در شهر آمل در یک خانواده مذهبی و مرفه متولد شد. پدر او وکیل دادگستری و مادرش خانه‌دار بود. پدرش علاقه زیادی به علم و دانش داشت و فرزندان خود را به تحصیل دانش تشویق می‌کرد. به همین خاطر، هرگز دوست نداشت که فرزندانش در دوران تحصیل کار کنند.

سلیمانی در خاطراتش درباره علاقه زیاد پدرش به تحصیل می‌گوید که هیچ یک از اعضای خانواده جرأت نداشت بگوید من به دانشگاه نمی‌روم. در این صورت با قهر و مخالفت پدر مواجه می‌شد.

غلامعلی-سلیمانی-کاله

اما غلامعلی طرز تفکری متفاوت نسبت به پدرش داشت. او می‌خواست در عین حال که درس می‌خواند در کنارش کار هم کند. او معتقد بود که برای زندگی کردن هم نیاز به عقل و علم است و هم پول. برای پول درآوردن هم باید کار کرد.

غلامعلی سلیمانی پس از گرفتن دیپلم و در سن ۱۸ سالگی تصمیم گرفت تنهایی به تهران بیاید. او همیشه دوست داشت در تهران زندگی کند، چون که احساس آرامش و راحتی بیشتری در تهران می‌کرد. بنابراین، وقتی به تهران آمد، اولین کاری که انجام داد ثبت‌نام در کلاس زبان انگلیسی بود. غلامعلی بعد از دو سال پشت کنکور ماندن، بالاخره در سال ۱۳۴۶ در دانشگاه ملی (شهید بهشتی) قبول شد. از آنجایی که غلامعلی تصمیم داشت بعد از پایان تحصیلات کارشناسی در رشته کامپیوتر ادامه تحصیل بدهد، رشته ریاضی را در دانشگاه انتخاب کرد.

در جست‌وجوی استقلال

زمانی که سلیمانی وارد دانشگاه ملی شد، شهریه دانشگاه چهار هزار تومان بود. در آن زمان، مبلغ شهریه را پدرش پرداخت می‌کرد. اما غلامعلی به دنبال این بود که هویت مستقلش را شکل دهد. بنابراین او موفق شد با معرفی دانشگاه، یک روز در هفته در مدرسه تدریس و مبلغ ۳۰۰ تومان دریافت کند. این حقوق حس استقلال متفاوتی را برای او رقم زد.

او با اولین حقوقش پارچه کت‌وشلواری خرید و به خیاط داد تا بدوزد. این کت‌وشلوار دوخته‌شده حس متفاوتی را در او ایجاد کرده بود و از پوشیدنش احساس بهتری به خودش داشت. این حقوق جرقه‌ی اولیه را در ذهنش زد و به او یاد داد ثروت‌آفرینی لذت خاصی دارد.

سلیمانی دیگر می‌خواست از خانواده کاملاً مستقل شود. از این رو، از سال دوم دانشگاه تصمیم گرفت که دیگر از پدرش پول نگیرد و خودش کار کند. بنابراین، پیش یکی از دوستانش که در بانک صادرات کار می‌کرد، رفت و از او درخواست وام به مبلغ چهار هزار تومان کرد. او این وام را گرفت و هزینه سال دوم دانشگاه خود را پرداخت کرد.

اما برای آنکه بتواند قسط وام را بدهد، به تدریس خصوصی مشغول شد. پدرش به شدت با این کار او مخالف بود و حتی با او قهر کرد. او می‌خواست غلامعلی روی تحصیلش تمرکز کند. اما غلامعلی دوست داشت روی پای خودش بایستد.

سال سوم و چهارم دانشگاه دیگر وام نگرفت و شهریه دانشگاه را پرداخت نکرد. وقتی رئیس دانشگاه متوجه شد که او شهریه دانشگاه را پرداخت نمی‌کند، ازش خواست پیش او بیاید تا دلیل انجام این کار را توضیح دهد. رئیس دانشگاه از او پرسید: «پسرم چرا شهریه‌ات را نمی‌دهی؟» سلیمانی در جواب گفت: «ندارم. سال قبل داشتم و پرداختم. حالا ندارم.» رئیس دانشگاه دوباره از او پرسید: «نکند شهریه را از پدرت گرفته‌ای و خرج کرده‌ای؟» سلیمانی گفت: «نه، ندارم.» رئیس دانشگاه از او پرسید: «به ظاهرت نمی‌آید! پدر داری یا نداری؟» سلیمانی گفت: «دارم، اما خرجم را از آن‌ها جدا کرده‌ام. خودم هزینه زندگی و تحصیلم را می‌دهم. برای همین درآمدم برای اینکه هم کرایه خانه بدم، هم مخارج زندگی و هم شهریه‌ی دانشگاه، کافی نیست.»

رئیس دانشگاه قبول کرد که سلیمانی شهریه نپردازد. علاوه بر این، سلیمانی توانست رضایت پروفسور را برای معرفی‌اش به مدارس بگیرد و یک روز در هفته با مبلغ ۳۰۰ تومان در ماه تدریس کند. از طرف دیگر، قبول کردند که وام ماهیانه تحصیلی ۳۰۰ تومان را نیز به او بدهند.

سلیمانی نه تنها شهریه چهار هزار تومانی را پرداخت نکرد، بلکه با تدریس در مدرسه، تدریس خصوصی و وام ماهیانه‌ی ۳۰۰ تومان، توانست ماهی حدود هزار تومان درآمد داشته باشد و سال‌های پایانی دانشگاه را با خوش‌گذرانی و آسودگی خاطر سپری کند.

زمانی برای آموختن

سلیمانی موفق شد دوره دانشگاه خود را چهارساله به پایان برساند. پس از پایان تحصیلات، در سال ۱۳۵۰ به سربازی رفت. او در طول دوران سربازی هم کار می‌کرد. یک روز در هفته برای تدریس دانش‌سرا می‌رفت و بقیه روزهای هفته را تدریس خصوصی می‌کرد. 

پس از پایان دوره سربازی، تصمیم گرفت برای ادامه تحصیل در رشته کامپیوتر به آمریکا برود. از دایی‌اش شنیده بود در سفارت‌خانه‌های خاورمیانه حسابدارها را کنار گذاشته‌اند و فقط با دو نفر و یک کامپیوتر کار همه‌ی آن‌ها را پیش می‌برند. او به این نتیجه رسیده بود دنیا حول آی‌تی (IT) می‌چرخد.

اما دایی‌اش او را از این تصمیم منصرف کرد. دایی او فارغ‌التحصیل دانشگاه آکسفورد بود و در آن زمان در سفارت آمریکا کار می‌کرد. او معتقد بود سلیمانی به جای آنکه پنج یا ده سال به آمریکا برود و درس بخواند، همان کاری را که ده سال دیگر می‌خواهد انجام دهد (ورود به بازار کار)، همین حالا شروع کند. او معتقد بود فوق لیسانس و دکترایی که سلیمانی می‌خواد بگیرد، باید در کار به دست آورد، نه روی کاغذ. بنابراین دایی‌اش پیشنهاد شراکت به او داد تا یک کسب‌وکاری راه‌اندازی کنند.

در ابتدا تصمیم گرفتند یک مغازه ساندویچ‌فروشی راه‌اندازی کنند، اما به دلایل مختلف موفق نشدند. سلیمانی در ادامه یک دفتر کوچک در پاساژ سعدی گرفت و در آنجا شروع به فروش قطعات یدکی ماشین و ماشین‌آلات کشاورزی کرد. در آن زمان، او به دنبال همکاری با چینی‌ها بود، چون جنس‌های چینی ارزان بودند و او با خرید آن‌ها می‌توانست به قیمت مناسب در ایران بفروشد. همچنین در این مدت به سفارت‌خانه‌های آمریکا و انگلیس و اتاق بازرگانی ژاپن هم می‌رفت تا متوجه شود چگونه می‌تواند لوازم یدکی خودرو را به ایران وارد و آن‌ها را بفروشد. اما هیچ کدام از تلاش‌های او به نتیجه نرسید.

در طول مراجعاتی که به سفارت آمریکا داشت با یک شخص آمریکایی آشنا شد. سلیمانی به همراه او یک شرکتی به نام Marketing Service and Research راه‌اندازی کرد که مدیریت آن بر عهده‌ی شخص آمریکایی بود. در کنار این شرکت، سلیمانی شرکت دیگری به نام پارسیو (PARSIO) در حوزه واردات و صادرات راه انداخت که مدیریت آن بر عهده‌ی سلیمانی بود. این شرکت بیشتر روی نمایندگی‌های ماشین‌آلات و مواد اولیه تمرکز داشت. محل این شرکت‌ها در خیابان تخت‌جمشید (طالقانی فعلی)‌ بود.

در طول فعالیت این دو شرکت، آن‌ها متوجه شده بودند که جوان‌های ایرانی به پوستر علاقه زیادی دارند. برای همین پوستر از آمریکا خریداری کردند و سعی کردند آن‌ها را در خیابان ولیعصر تهران و جاهای دیگر بفروشند. اما با استقبال چندانی مواجه نشدند. به همین خاطر سلیمانی متوجه شد هیچ کدام از این شرکت‌ها سودآور نیست و بازدهی مورد انتظار را ندارند. در کنار همه این کارها همچنان تدریس خصوصی هم می‌کرد.

خانه‌ی پلاک ۹۹

تجربه فعالیت در شرکت Marketing Service and Research به او کمک کرد تا بازار و صنعت را به خوبی بشناسد. برای همین، از بین ۳۰ تا ۴۰ صنعت مختلف، مواد غذایی را انتخاب کرد، چون فکر می‌کرد آینده بهتری دارد. همچنین در بین صنعت غذایی هم تصمیم گرفت در حوزه فرآورده‌های گوشتی فعالیت کند، چون که سودآوری بالاتری داشت. بنابراین در سال ۱۳۵۶ وارد کارِ پخش فراورده‌های گوشتی شد و پخش سوسیس و کالباس را با شرکت گیلان شروع کرد. 

آن زمان شرکت پارسیو پودر سیر وارد می‌کرد و به پنج شرکت تولید‌کننده‌ی سوسیس و کالباس، مانند آرزومانیان، نبرد اصفهان و شرکت گیلان (میکائیلیان) می‌فروخت. در همین مراودات بود که شرکت گیلان به او پیشنهاد همکاری داد. اما غلامعلی تمایلی به همکاری نداشت و می‌خواست برای خودش کار کند، مگر آنکه در سهام کارخانه شریک شود. بخشی از سهام کارخانه را به نامش کردند و از او خواستند پخش محصولات را به عهده بگیرد و مواد اولیه‌اش را تأمین کند. در این میان، تدریس در هنرستان تهران و تدریس خصوصی هم ادامه داشت.   

بنابراین، دفتری در خیابان آذربایجان تهران پلاک ۹۹ اجاره کرد. این مکان برای خواهرش بود که بعد از فوت همسرش می‌خواست آن را به قیمت ۱۷ هزار تومان اجاره بدهد. سلیمانی می‌خواست این مکان را با اجاره ۲۰ هزار تومان از او بگیرد. خواهرش بسیار متعجب شد، چون برادرش پولی نداشت و نمی‌دانست چطور می‌خواهد این پول را به او بدهد. اما سلیمانی به خواهرش اطمینان داد که حتماً این پول را پرداخت خواهد کرد.

سلیمانی برای پرداخت اجاره، به سراغ شرکت گیلان رفت و از آن‌ها دوازده چک بیست هزار تومانی گرفت و پلاک ۹۹ خیابان آذربایجان را اجاره و تبدیل به سردخانه کرد. در این مکان از کارخانه‌ی گیلان و آرزومانیان جنس می‌گرفت، انبار می‌کرد و سپس کالاها را به مقصدهای مختلف می‌فرستاد.

راه‌اندازی همبرگرسازی در تهران

با شروع انقلاب، ایران با مشکل تولید مواجه شد. برخی از کارخانه‌دارانی که قبلاً از سلیمانی ماشین‌آلات خریده بودند، برای فروش دستگاه‌های‌شان با او تماس می‌گرفتند. یکی از آن‌ها کسی بود که دو دستگاه همبرگرزنی داشت و می‌خواست آن‌ها را بفروشد. در آن زمان، سلیمانی همچنان با شرکت پارسیو همکاری می‌کرد.  

یک روز ساعت شش صبح که سلیمانی مثل همیشه به دفترش در خیابان آذربایجان می‌رفت، یکی از پخش‌کننده‌های دوره‌گرد به نام شاطر حسین جلوی او را گرفت و از وضعیت خیلی بدش به او گفت. در آن زمان گوشت نبود و سوسیس و کالباس هم در بازار کمیاب شده بود و سلیمانی نمی‌توانست پخش‌کننده‌ها را تأمین کند.

بنابراین سلیمانی تصمیم گرفت خودش دست به کار تولید بزند. با فروشنده دستگاه همبرگرزنی تماس گرفت و دو دستگاهش را به طور قسطی خرید. در آن زمان، شرکت گیلان هم با او تماس گرفته بود که به دلیل اختلاف با شریکش می‌خواهد دو دستگاه از ماشین‌آلات خود را بفروشد. سلیمانی این دو دستگاه را هم خرید. بعد از آن، برای اینکه بتواند تولید همبرگر را شروع کند، دو دستگاه میکسر به طور قسطی از بازار تهران تهیه کرد. 

غلامعلی-سلیمانی-کاله-همبرگر.

او همه این دستگاه‌ها را به زیرزمین دفتر خیابان آذربایجان منتقل کرد. او نمی‌دانست چطور باید همبرگر درست کند، برای همین از دوستانش که در شرکت پیچک کار می‌کردند، فرمول را یاد گرفت و برای تهیه همبرگر استفاده کرد. از بخش فنی‌شان هم برای تنظیم دستگاه کمک گرفت و کار را راه انداخت. بالاخره سلیمانی موفق شد در اولین روز کاری‌اش با کمک چهار کارگر از پنج صبح تا دوازده شب توانستند ۱۹۷ همبرگر (در برخی منابع ۱۹۵ همبرگر گفته شده) تولید کنند. به گفته سلیمانی، در آن زمان سوسیس و کالباس کم بود و پخش‌کننده‌های دوره‌گرد مثل شاطر حسین زیاد بودند. آن‌ها صبح زود جلوی شرکت می‌آمدند و همبرگرهای تازه را برای فروش می‌بردند. بعد از دو ماه، تولید روزانه همبرگر را به ۴۰ هزار رساند و به همه شهرهای ایران فرستاد. در آن زمان، به دلیل بالا بودن هزینه‌های توسعه سود بسیار اندک بود و پول چندانی برای سلیمانی باقی نمی‌ماند.

راه‌اندازی کارخانه پشت کارخانه

سلیمانی دوست داشت هر سال یک کارخانه جدید راه‌اندازی کند. روش او این بود که دستگاه‌های قدیمی و تعمیر شده را به کارخانه تازه‌تأسیس منتقل می‌کرد و بعد از راه افتادن خط تولید کارخانه و رسیدن به درآمدزایی، دستگاه‌های جدید را جایگزین آن‌ها می کرد.

با این رویکرد در سال ۱۳۵۸، سلیمانی اولین کارخانه خود را در شیراز به نام دمس راه‌اندازی کرد. ماجرا از این قرار بود که بسیاری از صنایع در بحبوحه‌ی انقلاب دچار مشکل بودند. شرکت گیلان هم مشکلاتی داشت و از غلامعلی خواسته بود چند دستگاه سوسیس و کالباس‌زنی‌شان را بفروشد.

همچنین سلیمانی دوستی داشت که تجربه کار در خط تولید پیچک و یک‌ویک را داشت و همسرش شیرازی بود. آن روز‌ها آقای نصیری، مالک کارخانه رامک، از سلیمانی سوسیس و کالباس و همبرگر می‌گرفت. از این رو، با او تماس گرفتند تا ببینند آیا مکانی برای اجاره دارد یا خیر. نصیری هم مکانی داشت که به دلیل انقلاب و مشخص نشدن اوضاع نمی‌خواست از آن استفاده کند. بنابراین، سلیمانی از او خواست که در ازای اجاره مکان به او سهم بدهند. 

حالا سلیمانی سه حلقه داشت که با اتصالشان می‌توانست کارخانه‌ای راه بیندازد. ماشین‌آلات شرکت گیلان، آقای نصیری که به دنبال جنس بود و خانواده دوستش که برای رفتن به شیراز نیاز به دلیل محکمی داشت. از این رو، ماشین‌آلات را از شرکت گیلان تحویل گرفتند و دوست سلیمانی هم به دلیل تجربه کاریش در پیچک و یک‌ویک قرار شد مدیر تولید کارخانه شود. در نتیجه کارخانه شیراز تأسیس شد. اما مشکلات تازه شروع شده بود.

آن‌ها نمی‌دانستند چطور باید سوسیس و کالباس تولید کنند. به همین خاطر از یکی از نزدیکان میکائیلیان خواستند به شیراز بیاید تا با دریافت مبلغ ۱۰ هزار تومان طرز تهیه سوسیس و کالباس را به آن‌ها یاد بدهد. سلیمانی هم تمام ماشین‌آلات همبرگرسازی تهران را به شیراز منتقل کرد. اما بعد از گذشت سه ماه تصمیم گرفت دوباره به دفتر تهران برگردد و تولید همبرگر را از همان زیرزمین شروع کند. 

دفتر آذربایجان کار همبرگرزنی را بدون مجوز پیش می‌برد و تلاش‌های غلامعلی برای گرفتن مجوز بی‌نتیجه بود. هر روز صبح کارش این شده بود که راهی وزارت صنایع شود و تا ظهر برای گرفتن مجوز کارخانه‌ی تهران تلاش کند، اما موفق نشد. در همین رفت‌وآمدها بود که روزی معاون وزیر صنایع از سلیمانی خواست تا برای حل اختلاف وزارتخانه و شیلات ایران به جنوب کشور برود و محصولات دریایی را تولید کند. سلیمانی چون در تولید ماهی سررشته‌ای نداشت، از این تقاضا تعجب کرد. اما معاون وزیر اصرار داشت و به او گفت: «این یک دستور است.» سلیمانی به شرط دادن مجوز تأسیس کارخانه در بوشهر، آن را پذیرفت. 

او به شهرهای مختلف بوشهر رفت و در این سفر متوجه حجم بالای ماهی دور ریخته شده در این کارخانه‌ها شد. او از وزارت صنایع خواست که به او مجوز وارد کردن دستگاه جدا کننده‌ی گوشت از استخوان را بدهند. اما در وزارت صنایع به حرفش خندیدند. اما غلامعلی به آن‌ها توضیح داد قبلاً نماینده‌ی واردکننده این دستگاه‌ها بوده و شرکتی به نام پائولی و شرکت دیگری این دستگاه‌ها را تولید می‌کنند. بالاخره وزارت صنایع با درخواستش موافقت کردند و او خط تولید کنسرو ماهی تن در بوشهر را راه‌اندازی کرد.  

در طول مدت رفت‌وآمدی که به وزارت صنایع داشت، متوجه شد که چون دفتر آذربایجان پیش از انقلاب به اسم کارگاه فعال بوده به آن مجوز نمی‌دهند. برای همین، با گرفتن مجوز تأسیس شرکت فراورده‌های گوشتی تهران از وزارت صنایع در سال ۱۳۵۹، یک آهنگری در احمدآباد مستوفی را تبدیل به کارخانه سوسیس و کالباس کرد و گروه سولیکو تأسیس شد.

سلیمانی با انتقال تمام دستگاه‌های دفتر آذربایجان به این مکان و خرید دستگاه‌های جدید از آلمان، در سال ۱۳۶۰ خط تولید این کارخانه را راه انداخت. تولیدات اولیه این کارخانه شامل همبرگر، سوسیس (آلمانی و کوکتل) و کالباس (خشک و لیونر) و حجم اصلی فعالیت نیز بر تولید همبرگر متمرکز بود. 

کارخانه کاله

محصول جدید که باعث تحول صنعت غذا شد

غلامعلی با سه کارخانه دنبال توسعه کارش بود و هیچ فرصتی را برای این توسعه از دست نمی‌داد. در آن زمان به علت بروز جنگ تحمیلی مشکل تأمین گوشت بود و از طرف دیگر، سازمان گوشت هم مقدار زیادی گوشت آورده و قلوه‌گاهشان روی دستشان مانده بود. سلیمانی با تجربه‌ای که از سفر به لار به دست آورده بود، متوجه شده بود ترکیب ماهی قزل‌آلا و دنبه سبب می‌شود غذا نه بوی زهم ماهی و نه بوی دنبه بدهد. از این رو، فهمید با ترکیب قلوه‌گاه و ماهی، همان ترکیب گوشت راسته به دست می‌آید.

بنابراین، قرار شد سلیمانی در ازای تحویل گوشت گوسفندی به او و مخلوط شدن ماهی با آن، گوشتی با درصد پروتئین بالا تهیه و تولید کند و به سازمان گوشت تحویل دهد. سلیمانی درباره این محصول جدید می‌گوید:‌ «این کار در دوران جنگ که کشور با محدودیت روبه‌رو بود، تا حد زیادی کمبودها را جبران می‌کرد.» این محصول جدید باعث تحول در صنعت غذایی شد، زیرا در زمان بعد از انقلاب مردم فقط گوشت گوسفندی استفاده می‌کردند.

اما به خاطر جدید بودن این محصول در ایران و جهان، وزارت بهداشت از دادن مجوز به این محصول خودداری می‌کرد که با تلاش‌های بسیار زیاد سلیمانی این مجوز هم کسب و تولید انبوه این ماده غذایی مقوی آغاز شد.

فشار، نوآوری می‌آورد

فعالیت‌های توسعه‌ای او به همین‌جا ختم نشد. او همیشه برای تولید سوسیس و کالباس دنبال گوشت بود و هیچ‌وقت هم پول کافی برای تهیه‌اش نداشت. روزی با خبر شد تب برفکی آمده و مجبور شده‌اند تعداد زیادی از گاوها را بکشند و گوشتشان فقط باید سوسیس و کالباس شود. برای استفاده از این فرصت به سازمان گوشت رفت. در آن زمان، سازمان گوشت ۱۰۰ تن گوشت به دو تولیدکننده سوسیس و کالباس (آرزومانیان و میکاییلیان) داده بود و قرار بود به دلیل پایین بوده ظرفیت تولید کارخانه سلیمانی به او پنج تن بدهند. اما سلیمانی درخواست ۱۰۰ تن را کرد و با اصرار توانست آن را بگیرد. در این شرایط، کارخانه دوم را بدون سرمایه فعال کرد و توسعه داد. 

توسعه برای سلیمانی یک اتفاق نبود. تا جایی که امکانی می‌دید، از آن استفاده می‌کرد و کارخانه‌هایش را توسعه می‌داد. همچنین او معتقد بود اگر فشار نباشد، نوآوری و رشد هم اتفاق نمی‌افتد. 

حالا نوبت تأسیس کارخانه جدید در شهر پدری‌اش (آمل) بود. به آمل رفت و از آشنایی زیرزمینی خرید و ماشین‌آلات سوسیس و کالباس‌زنی را در آن راه انداخت. مقابلش زمینی برای تأسیس کارخانه بود. زمین را قسطی خرید و کارخانه‌اش را راه‌اندازی کرد.

پس از این مرحله، سلیمانی با توجه به فرصت‌هایی که درزمینه‌ی صادرات می‌دید، شروع به صادرات مواد مختلفی از جمله گیاه شیرین‌بیان، خیارشور، روده طبیعی و پوست کرد. اما ماجرا در همین جا به پایان نمی‌رسد، یک دبه شیر پای او را به دنیای لبنیات باز کرد.

همه چیز از یک دبه شیر شروع شد

یک روز که سلیمانی برای دیدن دوستش به آمل رفته بود. زنی را دید که یک دبه شیر را روی زمین می‌ریخت. این کار باعث تعجب سلیمانی شد و از او پرسید که چرا شیر را دور می‌ریزد. زن در پاسخ به او گفت که شیر را برای فروش آورده، اما کسی از او نخریده است. این مسئله ذهنش را سخت مشغول کرد.

از این رو، به یکی از دوستان دوران دانشگاهیش که در آن زمان در وزارت کار مازندران کار می‌کرد، پیشنهاد راه انداختن ماست‌بندی را داد. سلیمانی بعد از صحبت‌های زیاد، او را متقاعد کرد تا شیر را از خانه‌های روستائیان جمع‌آوری و از شیر ماست تولید کنند. قرار شد برادر دوستش که در آن زمان کارمند جهاد سازندگی بود، با مبلغ ماهانه ۱۲ هزار تومان این کار را برای آن‌ها انجام دهد. در روز اول کسب‌وکارشان موفق شدند فقط سه لیتر شیر از روستاها جمع‌آوری کنند. اما به تدریج این میزان افزایش پیدا کرد تا جایی که بخشی از آن را به صنایع شیر می‌فروختند و بخشی را ماست تولید می‌کردند. 

اما این کار برای دوستش سنگین بود و دیگر نمی‌توانست استرس و فشار کار را تحمل کند. از این رو، از سلیمانی خواست ماست‌بندی را بخرد. سلیمانی ماست‌بندی را خرید و برادرش و یکی دیگر از دوستان دوران دانشگاهیش را راضی کرد مسئولیت ماست‌بندی را به عهده بگیرند. در نتیجه شرکت کاله در سال ۱۳۷۰ راه‌اندازی شد. 

شرکت فرآورده‌های لبنی کاله که کارش را با سه لیتر شروع کرد، امروز بیش از ۲۵۰۰ تن جذب شیر روزانه دارد.  به گزارش یورو مانیتور (Euro Monitor)، در سال ۲۰۱۴ این برند به‌عنوان ۴۸امین شرکت در تولید مواد غذایی انتخاب شد و ۷ سال تنها صادرکننده نمونه در فرآورده‌های لبنی در ایران بوده است. شرکت کاله بزرگ‌ترین شرکت زیرمجموعه هلدینگ سولیکو است و به غیر از آمل، در تهران، اصفهان و کربلا نیز راه‌اندازی شده است.

کاله-پخش محصولات

از ایتالیا تا پنیر آمل

سلیمانی پس از آنکه با صنایع لبنی آشنا شد، متوجه شد در ایران از شیر ماست می‌گیرند و پروتئینش را دوغ می‌کنند و از دوغ کشک می‌سازند. از این رو، فهمید ایرانی‌ها نوع دیگری از پنیر را به شکل کشک در وعده‌های غذایی‌شان داشته‌اند و ذائقه‌ی ایرانی آمادگی دارد از پنیر در وعده‌های غذایی‌اش استفاده کند. او که ابتدا در شرکت کاله پنیر سفید تولید می‌کرد، به فکر افتاد پنیرهایی را که در خارج از ایران تولید می‌شود مثل پارمسان، چدار و …، در کاله تولید کند.  

سلیمانی به شدت به نوآوری تأکید داشت و بر نیاز و ذائقه‌ی ایرانی متمرکز بود. روزی کتابی از دوستی ایتالیایی به دستش رسید که درباره پنیر پروسس بود. این پنیر چهار هزار سال پیش در جنوب ایران تهیه شده و پس از آن به شمال ایران آمده بود. از آنجا هم به اروپا رفته بود. 

سلیمانی فهمید ایران زادگاه پنیری بود که در اروپا محبوبیت داشت. برای همین جست‌وجو کرد تا ببیند این پنیر هنوز در ایران تولید می‌شود. آن‌ها متوجه شدند این پنیر همان پنیری است که وقتی سلیمانی در کودکی به ییلاق می‌رفت، سنگسری‌ها از پنیر خراب‌شده، پنیری به نام آرشه تولید می‌کردند. بنابراین سلیمانی از دکتر کساییان که در کاله مشغول بود، خواست آن را تولید کنند، اما کساییان گفت: «تهیه‌ی این پنیر آسان نیست. نیاز به دستگاه و دانش ویژه‌ای دارد.»

اما سلیمانی دست بردار نبود و تمام تلاشش را می‌کرد تا خط تولید را راه بیندازد. در آن موقع، سلیمانی نیاز به ماشین‌آلات داشت و از طرف دیگر تولیدکنندگان با مشکل ارز مواجه بودند. سلیمانی وزارت صنایع را قانع کرد تا به او ارز بدهند. اما روزی که ارزها پرداخت شد، ده نفر نتوانستند ارزشان را دریافت کنند که یکی از آن‌ها سلیمانی بود. 

سلیمانی با ارز آزاد ماشین‌های دست دوم خرید و بالاخره با افزودن دستگاه و استفاده از دانش فردی آلمانی موفق شدند پنیر پروسس را تولید و روانه‌ی بازار کنند. اما وقتی به بازار آمد، در فروشگاه آمل با استقبال روبه‌رو نشد. آملی‌ها آن را شبیه پنیری می‌دانستند که زمان شاه به رایگان می‌دادند. سلیمانی تصمیم گرفت پنیر را در بندرعباس عرضه کند. پنیر را در قوطی‌های کوچک بسته‌بندی و هنگام نماز جمعه در میان مردم توزیع کرد. هر کس از پنیر خوشش می‌آمد، سراغ فروشگاه عرضه‌کننده‌اش را می‌گرفت. این شد که پنیر پروسس از بندرعباس وارد بازار شد و امروز یکی از پنیرهای پرطرفدار کاله است.

پنیر پروسس برای سلیمانی تولیدی بود که توانست قابلیت‌هایش را با آن نشان دهد. حالا هر پنیری را که آن سوی مرزها می‌دید، می‌خواست در کاله هم باشد. از آنجا تولید انواع و اقسام پنیرهای مختلف مانند پنیر گودا، پنیر تبریز، پنیر چدار، پنیر پارمزان و … آغاز شد.

اما در سال ۱۳۹۸ اتفاق بدی برای کارخانه کاله در عراق افتاد. کارخانه فراورده‌های لبنی و گوشتی کاله در شهر کربلا دچار حریق شد و حدود ۹۰٪ آن در آتش‌سوزی تخریب شد. اما با این وجود، هلدینگ سولیکو در بیانیه‌ای اعلام کرد: «هیچ چیز ما را متوقف نمی‌کند و ما از نو می‌سازیم.» همچنین اعلام کرد تا راه‌اندازی مجدد کارخانه لبنی کاله در عراق، تمام نیروهای شاغل در این کارخانه، در سایر بخش‌های سازمان همکاری خود را با کاله ادامه خواهند داد و هیچ‌گونه نگرانی در مورد آینده شغلی آن‌ها وجود ندارد.

تحول در شبکه توزیع و آغاز صادرات

با افزایش تعداد کارخانه‌ها و گسترده‌شدن محصولات تغییراتی در شبکه توزیع محصولات انجام گرفت و سیستم پخش مویرگی و فروش و توزیع مستقیم به فروشگاه‌ها در اوایل دهه ۸۰ ایجاد شد و دامنه پخش محصولات به ۳۱ منطقه ایران گسترش یافت. همچنین به منظور ارائه خدمات حرفه‌ای پخش در کل کشور شرکتی به نام بانی‌چاو در سال ۱۳۹۰ تأسیس شد.

در ابتدای دهه ۹۰، دولت اعلام کرد توان پرداخت ارز را ندارد و تولیدکنندگان خودشان باید ارزشان را تهیه کنند. از این رو، سلیمانی به فکر صادرات محصولاتش افتاد. او در اولین صادراتش ۸ هزار دلار ارز مورد نیازش را تأمین کرد. این روند ادامه یافت و رشد صادرات گروه سولیکو تنها از راه محصولاتش به ۲۸۰ میلیون دلار رسید. اگر صادرات ماشین‌آلات به عراق هم اضافه شود، این رقم به ۳۰۰ میلیون دلار رسید. صادرات سولیکو ارزآوری خوبی برای‌شان داشت. آن‌ها توانستند علوفه و خوراک دامشان را با این ارز وارد کنند. 

امروزه سولیکو یکی از بزرگ‌ترین هلدینگ‌های صنعت غذاست که ۱۴ کارخانه و ۷۰ مرکز توزیع دارد. همچنین دارای ۳۰ دفتر تجاری در کشورهای مختلف عراق، امارات متحده عربی، آمریکا، آلمان، انگلستان و روسیه است که وظیفه مهم صادرات و همچنین تأمین بخشی از زنجیره تولید محصولات را به عهده دارند. سولیکو با داشتن بیش از ۱۸۰۰ رده محصولی و نرخ روبه رشد صادرات، فروش سالیانه‌اش را به بیش از یک میلیارد دلار رسانده و همیشه یکی از سه صادر کننده برتر ایران بوده است. همچنین ۲۳ برند در حوزه‌های لبنی، غذاهای آماده، نوشیدنی و شیرینی در زیرمجموعه این هلدینگ قرار دارد. 

سلیمانی درباره علت تنوع محصولاتش می‌گوید: «من از ابتدا دنبال نوآوری بودم. هرچیزی که در اروپا می‌دیدم می‌خواستم اینجا تولید کنم. بعضی از محصولاتم مورد استقبال هم واقع نمی‌شد … اما باز هم جنس نو تولید می‌کردیم. این یک خواسته است. برای من مهم نبود بازار این را قبول می‌کند یا نه … فکر می‌کنم هر کس ذائقه‌ای دارد … من عشقم تولید و نوآوری است. این تنوع تولید باعث ضرر من هم می‌شود. اما برای من مهم نیست. ضرر را هم قبول می‌کنم تا لذت ببرم.»

سلیمانی با تجربه‌ای که در دو شرکت پارسیو و MSR به دست آورد، کم کم وارد بازار فراورده‌های گوشتی شد و با همکاری تولید‌کنندگان این صنعت تلاش کرد محصولات آن‌ها را در سراسر کشور بفروشد. اما در ادامه، تصمیم گرفت خودش دست به کار تولید بزند. از این رو، کارش را از یک زیرزمین شروع کرد و تصمیم گرفت هر سال یک کارخانه جدید راه‌اندازی کند. در کنار تولید هم برخی از محصولات خود را صادر می‌کرد. تا اینکه یک زن محلی جرقه‌ای را در ذهن او زد که نتیجه‌اش ورود به صنایع لبنی بود. سپس برای توزیع و پخش محصولات کارخانه‌هایش شبکه مویرگی راه‌اندازی کرد که از شمالی‌ترین نقطه کشور تا جنوبی‌ترین نقاط را پوشش می‌دهد. مشکلات ارز باعث شد که به فکر صادرات بیفتد و در حال حاضر محصولاتش به ده کشور دنیا صادر می‌شود.

حالا که سلیمانی به سن ۷۶ سالگی رسیده، همچنان در فکر توسعه کسب‌وکارش است. او می‌گوید: «بازنشستگی برای من مثل مردن است. تا زنده‌ام باید برای این کشور کارخانه بسازم. تفریحم چه در ایران، چه خارج از ایران کار است … هر روز صبح که از خواب بلند می‌شوم، با خود فکر می‌کنم امروز باید پنج مشکل را حل کنم. اگر بتوانم این کار را بکنم، شب به خودم می‌گویم خدا را شکر! ما زنده‌ایم که مشکلات و موانع را حل کنیم.» او به آینده ایران امیدوار است و می‌گوید با صبر و حوصله همه چیز درست می‌شود.

منبع: تکراسا فارسی

از دیگر رسانه ها
دیدگاه